شاید همان سیب
زن زیبا، دو صندلی را با هم گرفتهبود و من، تکصندلی رو به روی او را. هر دو در ردیف ششم صندلیهای اتوبوس بودیم، و از ردیف ما به بعد، مسافری نبود. اتوبوس نیمهپر بود. از ساعت هفت عصر که راه افتادهبودیم، یکی دو بار و در نور قرمز چراغهای داخل اتوبوس توانستم ببینمش. زیبا بود. و زمانی که اتوبوس برای شام توقف کرد و چراغهای اصلی داخل آن روشن شد، و بعدتر داخل رستوران که بهتر دیدمش، فهمیدم خیلی زیباست. زیباتر از آنچه فکر میکردم. و فکر کردم مهپیکر یعنی همین، و حور بهشتی. و فکر کردم سراپا زیبایی و ناز.
ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
حضرت امام به محض اطلاع از سفر هیئت اعزامی از سوی رییس جمهور آمریکا به ایران ،اعلامیهاى خطاب به شورای انقلاب صادر فرمودند. این تنها اعلامیه حضرت امام است که بدون "بسم اللَّه الرحمن الرحیم" است همانند سوره برائت در قرآن کریم".
فارس نوشت: پس از تسخیر لانه جاسوسى امریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، جیمى کارتر رئیس جمهورى امریکا احتمالًا با هماهنگى عوامل داخلى و بخصوص چند عضو کابینه دولت موقت "رمزى کلارک" و "ویلیام میلر" را براى ملاقات با امام خمینى به ایران اعزام داشت.
نمایندگان اعزامى در حالیکه به ترکیه رسیده بودند و خود را براى سفر به ایران آماده مىکردند، پیام فوق الذکر حضرت امام صادر شد و آنان بدون اخذ نتیجه به امریکا باز گشتند. پیام کوتاه و مختصر حضرت امام بلافاصله در جهان و رسانههاى گروهى بین المللى انعکاس گسترده و کم نظیرى یافت.
یادگار حضرت امام آقاى سید احمد خمینى در این باره تصریح مىکنند: "حضرت امام به محض اطلاع اعلامیهاى صادر فرمودند و درآن اطلاعیه هیأت امریکایى را نپذیرفتند و به همه اعضاى شوراى انقلاب، هیأت دولت موقت و سایر مسئولین تذکر دادند که هیچ کس حق ملاقات با این هیأت امریکایى را ندارد. نکته قابل توجه در این اعلامیه آن است که این تنها اعلامیه حضرت امام است که بدون "بسم اللَّه الرحمن الرحیم" است همانند سوره برائت در قرآن کریم".
*زمان: ?? آبان ????/?? ذى الحجه ???? .
مکان: قم.
مخاطب: شوراى انقلاب اسلامى و مسئولان دولتى.
از قرار اطلاع نمایندگان ویژه کارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و با اینجانب ملاقات نمایند. لهذا لازم مىدانم متذکر شوم دولت امریکا که با نگهدارى شاه، اعلام مخالفت آشکار با ایران را نموده است و از طرفى دیگر آنطور که گفته شده است سفارت امریکا در ایران محل جاسوسى دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامى است، لذا ملاقات با من به هیچ وجه براى نمایندگان ویژه ممکن نیست و علاوه بر این:
?- اعضاى شوراى انقلاب اسلامى به هیچ وجه نباید با آنان ملاقات نمایند ..
?- هیچ یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند ..
?- اگر چنانچه امریکا، شاه مخلوع- این دشمن شماره یک ملت عزیز ما- را به ایران تحویل دهد و دست از جاسوسى بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاکره در موضوع بعضى از روابطى که به نفع ملت است باز مىباشد .
روح اللَّه الموسوى الخمینى
کلمات کلیدی:
روش های املا گویی
در این مجموعه سعی شده است?? روش متنوع و جالب برای املا و تصحیح آن ارائه شود تا درس املا برای فراگیران جذاب و شیرین شود..
کلمات کلیدی:
صدای جیغ و داد طوطی در زمین و آسمان، طوری طنین انداخته بود که من هم فشار پنجههای عقاب را روی گلویم احساس میکردم؛ طوری که نمیتوانستم فریاد بزنم.
ناگهان به خود آمدم و از خواب بیدار شدم. چشمهایم را که باز کردم، مادرم را دیدم که بالای سرم نشسته بود و آب به صورتم میپاشید. سرم را تکان میداد و میگفت: «بیدار شو مادر، نترس، داری خواب میبینی، نترس اِرما جان. نترس مادر...»
کتابی که این هفته به شما معرفی میشود با یک خواب شروع میشود و با همین خواب طرح داستان شکل میگیرد و جلو میرود.
حتی نام کتاب هم برگرفته از همین خواب است. آیا واقعا خواب دخترها چپ نیست؟
حضرت یوسف که در صفحة 7 کتاب به این باور عامیانه جواب درستی میدهد:
«خواب خواب است. دختر و پسر ندارد.» او که از کودکی به تعبیر کنندة خوابها معروف است باید خواب دختری به نام اِرما را تعبیر کند. این کتاب داستانی از زندگی کودکیهای پیامبر زیبا روی و پاکدامن، حضرت یوسف است.
«خواب دخترها چپ نیست» را عباس جهانگیریان نوشته و دخترش سیما جهانگیریان آن را تصویرگری کرده است.
انتشارات منادی تربیت این اثر را با بهای 1800 تومان منتشر کرده است.
کلمات کلیدی:
سه شعر «امید»، «پایان» و «تکرارِ فرشته» به ترتیب از عرشیا عشقی، چارلز بوکوفسکی (با ترجمه سمیه پاشایی) و علیرضا حکمتی. امید
چشمهای انتظارم: باز
هنوز قدری امید
در دست و بال دلم هست
پایان
ما به رُزهایی شبیهیم
هیچ به خود زحمت شکفتن نداده
وقتی که باید میشکفتیم
حالا انگار خورشید
دیگر به تنگ آمده است از
انتظار
تکرارِ فرشته
اینطرف، من که باز لبریزم
از همین گریههای تکراری
آن طرفتر فرشتهای اما
روبهرویم نشسته انگاری
چشمهایش شبیه خورشیدند
در بلندای آسمانی سبز
خاطراتم دوباره میرویند
رنگ در رنگ، ناگهانی، سبز
روبهرو جادههای بیپایان
میشود در نگاه من تکرار
نیستی ای فرشت? کوچک
در خیالم نشستهای انگار
من ولی باز همچنان از تو
مینویسم نشسته در باران
از تو گفتن چهقدر شیرین است
مثل یک آرزوی بیپایان
کلمات کلیدی:
چراغ خاموش دلتنگی
دلتنگی تاریک است. هیچ نقط? روشنی در آن نیست و آدم را حسابی دمغ میکند. هم? این حرفها و حسها در نهایت سادگی در این جمل? امری تقاضاگونه نمود پیدا کرده است: کبریت بزن به دلتنگیام»!
کاملکنند? این جمله، سطری دو کلمهای است که محوریترین بخش شعر نیز هست و در نهایت ایجاز، روزن? امیدی در شعری به این تاریکی باز کرده است: «با تبسمی». لبخند، روشنکننده است؛ حتی اگر در حد تبسمی خشک و خالی باشد.
این سطر بار حسی-عاطفی مهمی بر دوش دارد و صمیمیت شعر را بیشتر میکند؛ صمیمیتی که بیشتر مدیون رابط? نزدیک راوی و «تو»ی صاحب لبخند معجزهکننده است.
در دو سطر پایانی بر تاریکی تأکید میشود؛ عنصری که نشاندهند? گستردگی تنهایی و ظلمت روزهای شاعر است. تکرار دوبار? «تاریک» با قید «بسیار» برای تأثیرگذاری بیشتر بوده و نه تنها زاید نیست، بلکه عمق دلتنگی شاعر را بهتر تصویر میکند. شاید شما هم پس از خواندن سطر پایانی دنبال یک روشنایی شاد بگردید؛ حتی اگر این روشنایی به کوتاهی یک تبسم باشد!
کلمات کلیدی:
باز کیف پول من گرسنه است! تو به کیف پول من غذا بده!
ای پدر! سخاوتت کجاست پس
چشمهای از آن نشان به ما بده!
کیف پول کوچک و محقرم
خالی از حضور اسکناسهاست
خالی از بلیت و کارت مترو نیز...
مثل کیف پول آس و پاس هاست
کیف پول من به دستههای پول
مثل یک گدا نگاه میکند
ای خدا! کسی توجهی به این
مستمند رو سیاه میکند؟!
کیف پول من ولی مؤدب است
بیاجازه هیچ جا نمی رود
سمت پول توی جیبهایتان
بیاجازه شما نمیرود
پس پدر خودت به داد او برس
کیف پول من کمی خجالتی است
مثل کیف پول با حیای من
در جهان نبوده تا به حال و نیست!
فاضل ترکمن
کلمات کلیدی:
چراغ خاموش دلتنگی
دلتنگی تاریک است. هیچ نقط? روشنی در آن نیست و آدم را حسابی دمغ میکند. هم? این حرفها و حسها در نهایت سادگی در این جمل? امری تقاضاگونه نمود پیدا کرده است: کبریت بزن به دلتنگیام»!
کاملکنند? این جمله، سطری دو کلمهای است که محوریترین بخش شعر نیز هست و در نهایت ایجاز، روزن? امیدی در شعری به این تاریکی باز کرده است: «با تبسمی». لبخند، روشنکننده است؛ حتی اگر در حد تبسمی خشک و خالی باشد.
این سطر بار حسی-عاطفی مهمی بر دوش دارد و صمیمیت شعر را بیشتر میکند؛ صمیمیتی که بیشتر مدیون رابط? نزدیک راوی و «تو»ی صاحب لبخند معجزهکننده است.
در دو سطر پایانی بر تاریکی تأکید میشود؛ عنصری که نشاندهند? گستردگی تنهایی و ظلمت روزهای شاعر است. تکرار دوبار? «تاریک» با قید «بسیار» برای تأثیرگذاری بیشتر بوده و نه تنها زاید نیست، بلکه عمق دلتنگی شاعر را بهتر تصویر میکند. شاید شما هم پس از خواندن سطر پایانی دنبال یک روشنایی شاد بگردید؛ حتی اگر این روشنایی به کوتاهی یک تبسم باشد!
کلمات کلیدی:
حرفهای نویسندههای بزرگ همیشه خریدار داشته، مخصوصاً برای آنهایی که اهل خواندن و نوشتن داستان هستند
این جا با تجربههای «مارگارت ماهی» آشنا میشوید. مارگارت ماهی را بسیاری از کودکان و نوجوانان جهان میشناسند. از این نویسنده نیوزیلندی تا کنون چند کتاب از جمله «بزرگترین نمایش خارج از زمین»، «دختر ماه» و «سفر جادویی پنج خواهر» به فارسی برگردانده شده است.
ایدهها از کجا میآیند؟
بیشتر داستانهایی که مینویسم با چیزهایی که واقعاً برایم اتفاق افتادهاند شکل میگیرند. برای مثال کتاب مصور «صبح یکشنبه تابستانی» تقریباً بهطور کامل واقعی است. یک بار با دو تا از سگهایم- یکی سیاه و یکی سفید- برای پیادهروی بیرون رفتم. آنها دنبال دسته غازها گذاشتند. هر چه سگها را صدا زدم توجهی به من نکردند. با خودم فکر کردم «خیلی وحشتناک است. انگار امروز قرار است یک غاز کشته ببینم!» اما ناگهان غازها برگشتند و بالهایشان را به هم زدند و با خشونت دنبال سگها گذاشتند. با تعجب دیدم که سگها برگشتند و پا به فرار گذاشتند.
من از این ماجرای واقعی در کتابم استفاده کردم. اما داستانم را به صورت نظم نوشتم. در آن داستان کاری کردم سگها پسر دوچرخهسواری را تعقیب کنند، بعد دنبال یک گربه بگذارند و آخر سر هم دنبال غازها. برای این که در بیشتر داستانهای عامیانه چیزها سه بار اتفاق میافتند و بار سوم است که تغییر میکنند.
نقاشی از چهره مارگریت ماهی،نویسنده
بنابر این بیشتر وقتها ایدههایم را از چیزهای واقعی دوروبرم میگیرم و در آنها اغراق و مبالغه میکنم و داستانهای بامزه و شوخی از آنها میسازم. با این حال، یک ماجرای واقعی فقط نقطه شروع به حساب میآید.
فکر میکنم داشتن دفترچه- از هر نوعش- ایده خوبی باشد. در این صورت میتوانید از ایدههایی که به سراغتان میآیند، یادداشت بردارید. فکر میکنم کتابخوانی با صدای بلند هم فکر خوبی است. البته نه با این قصد که از داستانهای دیگران کپیبرداری کنید، فقط برای این که ایده بگیرید که چه چیزهایی باعث شده آن داستانها خوب از کار در بیایند.
چرا مینویسم؟
نویسندهها تمام وقت، کارشان این است که چیزهایی را سرهم کنند و بسازند، من هم بهطور حتم کارم همین است. در درجه اول، برای سرگرم کردن خودم و بعد (امیدوارم) بتوانم دیگران را هم با داستانهایم سرگرم کنم.
بهترین لذت نویسندگی وقتی است که داستان مینویسی و به نحوی در آن داستان زندگی میکنی. مثل زندگی در یک ماجرا یا یک لطیفه یا یک راز. من واقعاً از این حس لذت میبرم.
سرسخت و پرتلاش فکر میکنم کسانی که سودای نویسندگی دارند باید مقاوم و سرسخت باشند، چون چاپ آثار بیشتر نویسندگان زمان زیادی میبرد. و این یعنی بیشتر نویسندگان اوایل کار خیلی زیاد دچار یأس و نومیدی میشوند.
زمان زیادی میبرد تا دقیقاً همان چیزی را که میخواهید، بنویسید و به بهترین روش ممکن هم این کار را انجام بدهید. البته هستند کسانی که اولین داستانها و کتابهایشان بدون دردسر منتشر میشود، اما بیشتر ما نویسندگان باید همینطور سعی کنیم و سعی کنیم و باز هم سعی کنیم.
من عاشق نویسندگیام. اما برای این چیزی که الان هستم، به شدت کار کردهام. پس اگر تصور میکنید نویسندگی راه آسانی برای امرار معاش است، فکر نویسنده بودن را از سرتان بیرون کنید.
سمج باشید، چون باید به فرستادن داستانهایتان برای ناشران، مجلات و روزنامهها و... ادامه بدهید.
چهطور نویسنده شویم؟
بیشتر نویسندهها با نوشتن انواع داستانها، داستاننویسی را به خودشان آموزش میدهند. گذراندن دورههای دانشگاهی یا شرکت در آموزشکدههایی که آخر هفته کلاس دارند هم میتوانند مفید باشد، اما بیشتر نویسندهها از راه نوشتن داستان نویسندگی را یاد میگیرند؛ از راه اشتباه کردن؛ تشخیص دادن اشتباههایشان و این که دیگر آنها را هیچ وقت تکرار نخواهند کرد.
دیگر این که باید زیاد کتاب بخوانید، چون خودم هم همین کار را میکنم. نویسندگانی را میشناسم که خیلی کتاب نمیخوانند، یک دلیلش ترسی است که از تأثیرپذیری از کار دیگران دارند. با این حال، فکر میکنم نویسندگان واقعی که به عقاید خودشان علاقهمندند، زحمت کپی کردن آثار دیگران را به خودشان نمیدهند. بنابر این شخصاً فکر میکنم خواندن کتابهای بسیار بسیار زیاد، همیشه تأثیر خوبی داشته است.
حرفهای آخر
اما بدترین چیز، نوشتن و دوباره نویسی مطلب است و بعد باز هم بازنویسی آن. گاهی وقتها نویسنده میداند چیزی در داستانش خراب است، اما کاملاً نمیتواند بفهمد که آن چیست.
فکر میکنم نوشتن برای گروههای مختلف سنی رضایتمندیهای متفاوتی نیز در پی دارد: یک نوع کمال هست، یک جور رضایت از پیرنگ (طرح) داستان- که از داستان کتاب مصور برای کودکان به دست میآید. شاید رسیدن به آن رضایت، از طریق یک کتاب نوجوان دشوار باشد. ماجراها و حرفها در داستان کتاب مصور میتواند ساده و مستقیم بیان شود. انگیزه را میتوان بهطور شفاف تعریف کرد. و حرکت به سوی اوج داستان سرراست است. اما در کتابی که برای نوجوانان نوشته میشود، باید انگیزه شخصیتهای داستان متزلزلتر باشد چون زندگی در این سطح پیچیدهتر است و گاهی وقتها میتواند تردیدهایی را به همراه بیاورد. یا حتی قضاوتهای اخلاقی پیچیدهتر میشوند و... هنوز هم شناخت سردرگمی بشر، چه به خاطر خود فرد (نویسنده) و چه به خاطر خوانندههای احتمالی، رضایتمندی بسیاری را ایجاد میکند. کار کردن با این پیچیدگی و ظرافت نتیجهاش میتواند لحظات کشف و شهود باشد. اما این چیزی از ارزش شادی و آرامشی که فرد از داستان کتابهای مصور میگیرد، کم نمیکند.
فکر میکنم خودم به شدت تحت تأثیر داستانهای عامیانه بودهام. ساختار زیرین تعدادی از داستانهای کتابهای مصورم قصه عامیانه است و با کمال تعجب فکر میکنم عناصر زیادی از قصههای عامیانه حتی در کتابهای نوجوانم نیز وجود دارد. من سعی میکنم هر داستانم را متفاوت بنویسم، اما توانایی هیچ نویسندهای نامحدود نیست.
کلمات کلیدی:
خواب از جمله اعجوبه های خلقت خداست که به صورت فطری در وجود بنده هاش گذاشته ...صرف نظر از اینکه عالم خواب عالم شیرین و پر رمز و رازیه اثرات فیزیکی بسیار شگفت انگیزی هم بر انسان داره....
آری خدای بزرگ و قادری که برای تمام امور انسان تدابیر شیرین آفریده خواب رو وسیله ای برای تسکین و آرامش انسان و رفع خستگی و کسالت این دستگاه عظیم خلقت قرار داده...( وهو الذی جعل لکم اللیل لباسا و النوم سباتا...فرقان47) وجالب اینکه برای این امر هم روش ،زمان وشرایط خاصی رو در نظر گرفته...در مورد زمان خواب خداوند شب رو جهت آرامش و خواب معرفی میکنه (الله الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه...غافر61)...از طرفی کیفیت خواب رو خداوند به صورت فطری در وجود انسان طراحی کرده مثلا انسان ایستاده نمیخوابه یا درحال حرکت...بلکه جهت این امر به سکون و رهایی نیاز داره ....
یه نکته ی علمی هم اضافه کنم و اون اینکه ساعتهای بین 11شب تا 3 صبح زمان استراحت درصد قابل توجهی از سلولهای مغزیه و لذا کار کرد بدن در این زمان بسیار ضعیفه...کسانی که در این ساعتها از بدن و ذهن خود کار میکشند انرژی بسیاری صرف میکنن این افراد حتی اگر زمان خواب طولانی داشته باشند باز در زمان بیداری کسل و خسته اند....
مضاف براینکه کسانی که در ساعتهای اولیه شب به خواب میروند نیاز به خواب کمتری دارند ظاهری با نشاط داشته و سیستم بدنی آنها قوی تر است....
از سویی دیگر پس از یک روز کار بیرون از منزل و مشغله های روزانه معمولا شب ذهن انسان مشغول شده و نمیتواند با فراغ بال به فعالیتهای علمی و عبادی بپردازد...اما نیمه های شب پس از یک استراحت درست و منظم... اولا انسان هنگام برخواستن از خواب معمولا مشغولیت ذهنی ندارد...و همین امر به او کمک میکند فعالیت علمی خوبی داشته باشد ثانیا خلوت شب عشق به عبادت و راز و نیاز را در انسان شکوفا میکند...شاید علت اینکه بسیاری از علما ساعات اولیه شب را جهت استراحت انتخاب مینمودند همین باشد...
متأسفانه عصر ماشینی امروز و شب کاریهای مکرر عادتهای درست دینی مارا از ما گرفته...
بیاییم در جوانی عادت صحیح خوابیدن وسحر خیزی و عشق و صفا با حضرت حق را به تجربه بنشینیم...انشاءا...
کلمات کلیدی: