سفره ی افطاری
ساعتی تا افطار مانده بود. اخترخانم که از یک هفته قبل تدارک این روز رو دیده بود، حسابی دستپاچه بود مدام می رفت شله زردها، حلواها و آش ها را چک می کرد که یک وقت کم نباشد، آخر امشب همه خاله ها و عموها را برای افطاری دعوت کرده بودند.
کلمات کلیدی: کودکانه