چشم ها را می گشایی عشق می ریزد زمین
با گل لبخندتان باشد بیامیزد زمین
آیه ی تطهیر می بارد نگاهت مرد صبح!
باشد از خواب هزاران ساله برخیزد زمین
کی هوای تو کبوتر می وزد ای ناگهان!
کی بگو کی می شود از خون بپرهیزد زمین؟
کی عنایت می کنی کی سیصد و چندی سوار
تا در استقبال تان شعر تر انگیزد زمین؟
تا پر از خورشید گردد این شب وامانده مان
تا قبای ژنده ی خود را بیاویزد زمین
ذوالفقار تو جهانی را به حیرت می کشد
این زمین بی بهاری را که خواهی زد زمین
می نشیند پیش رویت آسمان با احترام
پیش پای حضرتت وقتی که برخیزد زمین
کاش سهم بی کسی های دلم باشد - که نیست -
هر چه از سمت ردایت عشق می ریزد زمین
منبع : وبلاگ شعر انتظار، شاعر مریم رزاقی
کلمات کلیدی: