دین و اخلاق دو مقولهای هستند که برای نحوه زندگی فردی یا جمعی اهمیت بنیادی دارند. به همین دلیل در طول تاریخ رابطه تنگاتنگی باهم داشته و دارند. برای فلاسفه و متکلمین نیز این نسبت و نحوهی تعامل آنها موضوعی جذاب بشمار میآمده است. بحث درباره ارتباط دین و اخلاق، یکی از مباحث کلام جدید و فلسفه دین است.
در اندیشهی غربی، نخستین بار این بحث توسط فیلسوف آلمانی هگل (1770-1831) طرح شد. آیا میان دین و اخلاق رابطهای وجود دارد یا اینکه این دو موضوعاتی کاملاً متباین و بیارتباط با هم هستند. اگر ارتباطی وجود دارد این ارتباط از چه مقولهای است؟ آیا میتوان مبدأ دیگری، بجز دین، برای اخلاق تصور کرد، یا تنها مبدأ امور اخلاقی، منابع دینی و توصیفات شرعی است؟ آیا میتوان از جایی دیگر و از منبعی غیر دینی نیز، «باید» اخلاقی استخراج کرد، یا این که لازم است تمام «باید»های اخلاقی را در متن دستورات دینی و توصیفات شرعی بدست آورد و اگر بایدی، به باید شرعی و دینی منتهی نشود، نمیتواند ارزش اخلاقی داشته باشد؟ ضمانت اخلاق چیست؟ چرا انسانها باید اخلاقی عمل کنند؟ علم اخلاق یک علم مدون است که دارای موضوع و مسایلی است که آن را از دیگر دانشهای بشری متمایز و جدا میسازد و موضوع آن، نفس انسانی از آن نظر که شایستگیِ آراستگی با ملکات خوب و بد را داراست. باید خوب و بد را قبلاً شناخت سپس به دنبال تحصیل حالات و ملکاتی رفت که ریشه صدور یک چنین افعال میباشند، تا نفس را با آنها مزیّن و یا پیراسته ساخت.
در میان متکلمان اسلامی نیز گروه اشاعره بر خلاف عدلیه منکر حسن و قبح عقلی شده و معتقدند که خوب و بد آن است که شرع به انجام آن فرمان داده و یا ما را از آن باز داشته است
یکی از فرضیات در ارتباط دین و اخلاق دیدگاه کلاسیک است. هر یک از این دیدگاهها را به طور مبسوطتر مورد بررسی قرار میدهیم. قدیمیترین دیدگاه در این زمینه دیدگاه کلاسیک است. دیدگاه کلاسیک و سنتی میگوید که اخلاق سراپا متکی به دین است و کسی که دین ندارد اخلاق هم نمیتواند داشته باشد. بسیاری از دینداران معتقدند که تمام قواعد و دستورهای اخلاقی، سراپا متکی به دین هستند و اگر ادیان را از زندگی بشر حذف کنیم، انسان به هیچ یک از قواعد اخلاقی ره نمیبرد و پایبند نمیشود. اخلاق به عنوان یک جزئی از دین تلقی شود ما با این تعریف آشنا هستیم که دین مجموعهای است از عقاید و اخلاق و احکام، پس طبعاً اخلاق میشود جزئی از مجموعه دین، رابطهاش هم با دین رابطه ارگانیک و رابطه یک جزء با کل است مثل رابطه سر با کل پیکر انسان. بخشی از دین به تکالیف و دستورات دینی و اصول اخلاقی میپردازد. بخشی دیگر به اعتقاد انسانها به ماورای طبیعت و روز جزاء میپردازد. در واقع بخشی از دین به پرورش اخلاقی و تعدیل غرایز انسان میپردازد. از سوی دیگر، دین نسبت به اخلاق از نقش ضمانتی نیز برخوردار است. در واقع دین ضامن اجرای اخلاق از سوی انسانهاست. در بسیاری از موارد اجرای قواعد اخلاقی نیازمند به ضمانت است. در برخی از موارد انسانها به دلیل منافع شخصی و ... از قوانین اخلاقی چشم پوشی میکنند. دین میتواند با طرح مفاهیمی چون پاداش و کیفر ضمانت لازم برای اخلاقی زیستن را فراهم نماید. اعتقاد به خدای عالم و قادر که به اعمال انسان آگاه است میتواند پشتوانه خوبی برای اخلاق محسوب شود.
البته میتوان گفت که هرکدام یک هویت مستقلی دارند و در عین حال با هم در تعامل هستند و با یکدیگر در ارتباطند و در یکدیگر اثر میگذارند. در واقع مطابق برخی قرائتهای معتدلتر این دیدگاه، میتوان استقلال و تعامل دین و اخلاق را به طور همزمان قبول کرد. در این دیدگاه این دو حوزه به طور کلی متباین و بدون ارتباط نیستند. میتوان انواع و اقسام ارتباط را میان آنها فرض کرد. ارتباطاتی از قبیل تأثیر و تأثر یا فعل و انفعال و .... این مبنا در ارتباط دین و اخلاق با مبنی شیعه نیز سازگارتر است. متکلمین شیعه بر خلاف اشاعره به حسن و قبح عقلی معتقدند. به همین دلیل میتوان نظر به استقلال حوزه اخلاقیات داد و در عین حال تعامل میان آنها را قبول کرد. این دیدگاه غیر از دیدگاه اشاعره است که معتقدند اخلاق بخشی از دین است و نیز غیر از نظریه بسیاری از اندیشمندان غربی است که معتقدند دین و اخلاق هیچ نسبتی با هم ندارند (سکولاریسم). دین و اخلاق دو مقوله مشخص متباین از هم هستند و هرکدام قلمرو خاصی دارند و هیچ ارتباط منطقی بین آنها وجود ندارد. اگر مسائل دینی با مسائل اخلاقی تلاقی پیدا میکند یک تلاقی عرضی و اتفاقی است و یک رابطه منطقی نیست که بین دین و اخلاق اتصالی برقرار شود. زیرا هر کدام فضای خاص خود و قلمرو مشخص دارند که از همدیگر جدا هستند و ربطی به هم ندارند. قلمرو دین مربوط به رابطه انسان با خداست اما اخلاق مربوط به روابط رفتاری انسانها با یکدیگر است.
دین نسبت به اخلاق از نقش ضمانتی نیز برخوردار است. در واقع دین ضامن اجرای اخلاق از سوی انسانهاست. در بسیاری از موارد اجرای قواعد اخلاقی نیازمند به ضمانت است
در میان متکلمان اسلامی نیز گروه اشاعره بر خلاف عدلیه منکر حسن و قبح عقلی شده و معتقدند که خوب و بد آن است که شرع به انجام آن فرمان داده و یا ما را از آن باز داشته است. عقل در درک خوب و بد ناتوان است. چیزی از نظر اخلاقی خوب و صحیح است که خداوند آن را فرمان دهد یا امر کند، و هر چیزی را که نهی کند بد و نادرست است، به عبارت دیگر خوب و درست اخلاقی یعنی اطاعت کردن خدا، و بداخلاقی یعنی نافرمانی کردن او است. پاسخ سوالاتی از قبیل؛ چیستی عدل و چیستی ظلم را باید از لسان شرع اخذ نمود به همین دلیل خود را " اهل سنت " یا " اهل حدیث " خواندند. اشاعره معتقدند، حتی اگر خداوند پیامبرش را به جهنم ببرد، چون فعل خداوند است حسن و عادلانه است. عقل ما به تنهایی نمیتواند بفهمد چه عملی خوب است و چه عملی بد است چرا که افعال فی ذاته از صفت خوبی و بدی برخوردار نیستند. هیچ مصلحت و مفسدهی واقعی ورای احکام شرعی وجود ندارد. به همین دلیل اگر خداوند امر بگوید ظلم خوب است و عدل بد است، عمل غیر عادلانهای انجام نداده است. ما تنها از طریق شرع میتوانیم به خوبی و بدی افعال پی ببریم؛ «الحسن ماحسّنه الشارع و القبح ما قبّحه الشارع».
بنابراین، به طور خلاصه میتوان گفت متکلمین امامیه نه مانند اندیشمندان غربی به تباین میان اخلاق و دین معتقدند و نه مانند متکلمین اشاعره معتقدند که اخلاق فاقد استقلال است. امامیه معتقدند که حوزهی دین و اخلاق در عین استقلال میتوانند تعامل داشته و بر یکدیگر تأثیرگذارند.
اخذ:بخش اعتقادات تبیان
منابع:
1. برگ، جاناتان، پی ریزی اخلاق بر مبنای دین، ترجمه محسن جوادی، نقد و نظر، ش 14-13.
2. فرانکنا، ویلیام، کی. فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم، موسسه فرهنگی طه، 1376.
3. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1364.
4. صادقی، هادی، درآمدی بر کلام جدید، انتشارات طه، 1382.
کلمات کلیدی: