سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ بنده ای در پی دانش جویی نعلین به پا نکرد و کفش نپوشید و جامه برتن ننمود، جز آنکه خداوند گناهانش را در همان درگاه خانه اش آمرزید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
آموزشی - مذهبی
درباره



آموزشی - مذهبی


حمید امامی راد
سلام به اهل دلی که بی ریا و با صفاست.قلب پر از محبتش همیشه به یاد خداست.دور از وجودتان هر چه درد و بلاست. مطالب وبلاگ ترکیبی از مسائل مذهبی و آموزشی (اکثرا آموزش ابتدایی) می باشد. امید است مورد توجه قرار گیرد. ملتمس دعای خیر دوستان هسنم.
لینک‌های روزانه

فرض کنید ژان ژاک  روسو فیلسوف تربیتی فرانسه  زنده است و به ایران سفر می‌کند و در یک سخنرانی آموزش و پرورش ایران را نقد می‌کند. چه می‌گوید؟

 

 

 

جناب ژان‌ژاک روسو 25 اردیبهشت 1388 به ایران سفر کرده و بر خلاف تمام هماهنگی‌های به عمل آمده از ایراد سخنرانی در بهترین دانشگاه‌های ایران امتناع ورزید. ایشان پس از چندروزی اقامت در حومه‌ی تهران و ابراز ناراحتی خود از اینکه در انتخاب مکان سخنرانی از وی نظری خواسته نشده است موافقت نمود تا در همایشی که مخاطبان آن پدران و مادران ایرانی بودند شرکت نماید. متن کامل سخنرانی ایشان به قرار زیر است:

 

    با سلام و درود به همه‌ی شما عزیزان، قبل از هرچیز لازم می‌دانم علت اصرار خود را برای اینکه مکان گردهماییمان تغییر یابد بیان کنم. اگر روزی بخواهم با دوستانی مثل شما در سالن‌های دانشکده‌های بزرگ کشورتان ملاقات منم گویی آن روز فریاد حمایت خود از این موسسات را به گوش همگان رسانده‌ام.

اما چنین نیست. من نه دانشگاه‌هایی که شما فرزندانتان را در آنجا وادار به درس خواندن می‌کنید به رسمیت می‌شناسم و نه این موسسات مضحک را که مدرسه می‌نامید. فرزندانم منتظر نباشید برای سخنانم دلایل محکم به کار ببرم. یا برایتان خطابه‌های عالمانه کنم. من فیلسوف نیستم و دلم‌هم نمی‌خواهد که باشم. فقط هرآنچه را که طبیعت و روزگار به من آموخته برایتان بیان می‌کنم. دغدغه و تلاشتان برای آموختن و دانستن را اجر می‌نهم، اما اگر من جای شما بودم از دخالت بی‌جا در تربیت فرزندم دست می‌کشیدم و می‌گذاشتم تا طبیعت کار خودش را انجام دهد. و بازهم اگر جای شما بودم نمی‌گذاشتم بادهای سرد پاییزی نهالم را نروییده بخشکانند. روی سخنم با توست ای مادر مهربان و دوراندیش. خیلی زود حفاظی در اطراف روح فرزندت بساز. یک کودک نباید به جز پدر و مادر و مربی‌اش افراد بزرگ‌سال دیگری را بشناسد. که اگر بچه یکبار بفهمد بزرگ‌سالانی وجود دارند که از بچه‌ها کم‌عقل‌ترند دیگر از افراد مسن‌تر حرف‌شنوی نخواهند داشت. اصلاً این را بدانید انسان‌ها در روی کره‌ی زمین هرچه متمرکزترند فاسدترند. آنوقت شما فرزندانتان را در این موسسات جمع می‌کنید و چندین معلم برای آنها استخدام می‌کنید. معلمانی که اصلاً آنها را نمی‌شناسید و انتخاب مستقیم خود شما نیستند. ایراد اول اینکه یک فرد بیش از یکبار نمی‌تواند مربی باشد. و این یک‌بار فقط با تربیت یک نفر سپری می‌شود. و اینکه این مربی نباید کسی باشد که بتواند در ازای مزایای مالی و پول بیشتر عشق خود به تعلیم شاگردش را معامله کند. و دیگر اینکه به جای واژه‌ی معلم واژه‌ی مربی را بکار برید، زیرا معلم تعلیم می‌دهد و مربی راهنمایی می‌کند تا خود شاگرد در تماس مستقیم با محیط از مسائل ملموس و محسوس مطالب را دریابد نه اینکه مانند مدارس شما یک سری مطالب انتزاعی را به زور حفظ‌کردن در اذهان کودکانتان می‌نشانید. و مهم‌تر از همه‌ی اینها اینکه به جای چنین معلم‌هایی می‌توان مربی ای برگزید که بر همه‌ی مربیان عالم ترجیح دارد. یعنی پدر. به نظر من یک پدر باغیرت و کم‌هوش از ماهرترین استاد جهان فرزندش را بهتر پرورش می‌دهد.

انتقاد دیگری که به نظام آموزش وپرورش کشورتان دارم شیوه درس دادن است.آنهم با مرجعی به نام کتاب.چرا کودکان قبل از اینکه ذهنشان پذیرای مطالب انتزاعی باشد انباری ازاطلاعات غیر مفید را بر سرشان خراب می‌کنید.اگر من جای شما بودم کتاب راکه بزرگترین وسیله بدبختی آن‌هاست از انها دور می‌ساختم.

دانش آموز ایدئال من تا 12 سالگی هنوز چیزی به نام کتاب نمی‌شناسد.کتاب او طبیعت است و مربی اش حوادث در جریان طبیعت.چرا تا وقتی،خورشید به این زیبایی در آسمان می‌درخشد،فرزندانتان را به خورشید‌های مقوائی ارجاع می‌دهید ویا چرا  بدون آنکه حس کنجکاوی‌آنها را تحریک کرده باشید،تا خودشان مطالب را کشف کنند،به آن‌ها علم می‌ آموزید.چیز دیگری که خلأ آن در مدارستان بیداد می‌کند نبود فلسفه‌ی دروس است.بدین معنا که شاگردانتان نمی دانند چرا باید مثلأ درس جغرافی  بخوانند.بجای آنکه آن‌ها را در محیط طبیعت آزاد بگذارید تا خودشان با مشکلات مواجه شوند وتشنه حل مشکل شوند  ،پیش از آنکه سؤالی داشته باشند هزاران جواب در مقابل آن‌ها می‌گذارید.

کودکانتان روزی 8 ساعت باید در پشت این نیمکت های چوبی بنشینند،فقط به جرم اینکه پدرانتان نیز روزی شما را وادار به این کار کرده اند.در صورتی که کودک باید بدود،فریاد بزند و بازی کند تا جسمش سالم باشد،تا بفهمد.و شما تمامی این حق کودک را در 2 ساعت زنگ ورزش،خلاصه می‌کنید.آن هم، کشور شما که از لحاظ جغرافیایی،جزو مناطق معتدل است.آیا می دانید کودکانی که در این اقلیم پرورش می‌یابند،برای تربیت آماده‌ترند.

پدران بکوشید تا لحظات خوشی را که طبیعت برای کودکتان فراهم کرده، از آن‌ها نگیرید.

وقتی اهداف تربیتی و اعتقادی سازمان آموزشیتان را می‌خواندم،بسیار متأثر شدم.بی‌پرده بگویم بجای آنکه حس کنم،آموزش وپرورشی وجود دارد که خدا باور است و سعی دارد در قرن حاضر تربیت یافتگانی مؤمن بار آورد،حس کردم در فضای بسته کلیسایی نفس می‌کشم که هنوز بوی نا مطبوع تحمیل واجبار در آن،راکد مانده‌است.حس کردم چند نفری گرد بزرگترین میز اتاق اسقف اعظم نشسته‌اند و به خود اجازه می‌دهند تا برای رفتار به رفتار کودک، برنامه‌ریزی کنند.

تا آنجا که می گویند این کودک،به فلان کار علاقه‌مند است و اینگونه رفتار می‌کند.گویی رویشان نمی‌شود بگویند، چه بخواهد چه نخواهد باید علاقه داشته باشد و باید چنین کند.

اصلأ وقتی مسائل مذهبی را به صورت یک درس معمولی به آن‌ها تدریس می‌کنید،آن‌ها غیر از چیزهایی که فکر خودشان می‌رسد چیزی درک نمی‌کنند،تمام چیزهایی را که درباره مذهب به کودک می‌گویید به نظرش دروغ می‌آید زیرا چیزهایی می‌شنود که قدرت درک و هضم آن را ندارد.

در مذهب اولین سؤالی که مطرح می‌شود این است که چه کسی شما را خلق کرده‌است و به دنیا آورده‌است.در برابر این سؤال فرزند جوان شما با آنکه اطمینان دارد که مادرش او را به دنیا آورده‌است،بدون شک جواب می‌دهد ،خدا.تنها چیزی که می‌فهمد این‌است که به سؤالی که معنی آن را درک ننموده‌است،جوابی می‌دهد که معنی آن را هم درک نمی کند.

دوستان من بارها گفته‌ام هرچه را که در موقع تولد فاقد آن هستیم از راه آموزش و پرورش بدست می‌آوریم و این آموزش و پرورش یا از طرف طبیعت است یا انسان‌ها و یا اشیاء. شاگردی که در وجود او درس‌های مختلف این استادان با هم مغایرت داشته باشند نه تربیت می‌شوند و نه هرگز به خود اعتماد خواهد داشت. از میان این سه نوع آموزش آموزش طبیعت اصلاً در اختیار ما نیست. پس دو آموزش دیگر را باید با آن هماهنگ کنیم. چراکه هر چیز که از دست آفریدگار خارج می‌شود خوب است و هرآنچه به دست آدمی می‌رسد منحط می‌گردد.

 

فرض کنید ژان ژاک روسو فیلسوف تربیتی یفرانسه زنده است و به ایران سفر می‌کند و در یک سخنرانی آموزش و پرورش ایران را نقد می‌کند. چه می‌گوید؟

 

نویسنده : فاطمه‌سادات رضوی دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تربیت معلم تهران

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حمید امامی راد 90/2/21:: 10:50 صبح     |     () نظر