متاسفانه یکی از آفتهای بزرگی که گریبانگیر ما می شود آفت عوام زدگی است. با اینکه از اهل علم توقع علم و حلم و تعقل می رود اما متاسفانه برخی از اعمال و رفتارهای ما نوعی عوام زدگی به دنبال دارد و از ساحت تعقل و منطق دور است.
شکی نیست که یکی از توفیقات بزرگی که میتواند در طول حیات انسان نصیب او شود، دیدار با امام معصومی است که در زمان او زندگی می کند. اهمیت این مساله بر کسی پوشیده نیست.
اما نکته مهم اینجاست که دیدن امام زمان به تنهایی موضوعیت ندارد. بلکه مساله وقتی حیاتی و مهم می شود که امام زمان علیه السلام ما را ببیند و به ما عنایت و توجه بفرماید.
در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز کسانی بودند که در جوار آن حضرت زندگی می کردند اما به جز اذیت و آزار، چیز دیگری برای پیامبر نداشتند.
ابوجهل مصداق بارز این اهانت هاست. از سوی دیگر افرادی مانند اویس قرنی، حضرت را زیارت نمی کند ولی پیامبر اکرم به او عنایت ویژه ای دارد و وقتی وارد می شود و اویس را نمی بیند می فرماید بوی بهشت را استشمام می کنم.
حسن ز بصره بلال از حبش صهیب از روم ز خاک مکه ابوجهل این چه بوالعجب است
تمام اینها از یک مطلب حکایت می کند و آنهم اینکه عنایت و توجه معصوم است که موضوعیت دارد نه صرف دیدار آن بزرگواران.
پرواضح است که ابتدائی ترین نکته ای که می تواند به ما کمک کند تا توجه آن بزرگوران را به خودمان جلب کنیم تبعیت و پیروی از دستوراتشان است.
اگر بخواهیم دستورات آن بزرگواران را در یک کلمه خلاصه کنیم باید بگوییم: ترک محرمات، اما در این میان نکته های ریزتر و ضریف تری هم هست که به منزله شاخ و برگ این اصل مهم و حیاتی است که از لابلای کلمات آن بزرگواران به دست می آید.
این داستان را بخوانید:
سید بزرگوارى از اهل علم و تقوى نقل کرد: از سامرا به قصد زیارت سید محمد مى رفتم ، راه را گم کردم هرچه ادامه دادم پیدا نکردم تشنگى و خستگى مرا از پاى درآورد، از گرماى شدید و عطش فراوان روى خاکهاى گرم افتاده ، بیهوش شدم ناگهان چشم گشودم سر خود را بر زانوى شخصى دیدم کوزه آبى داشت قدرى به من آب داد که به شیرینى آن نخورده بودم سفره نانى داشت دو سه نان ارزن در آن بود. از آن نان به من داد.
بعد فرمود سید! در این نهر آب خود را شستشو بده گفتم برادر اینجا که نهرى نیست من از تشنگى مشرف بهلاکت بودم شما به داد من رسیدید. فرمود این آب جارى خوشگوارى است .
در این موقع چشمم به نهرى جارى باصفایى افتاد در شگفت شدم با خود گفتم آب به این نزدیکى ! من از تشنگى داشتم مى مردم ؟
فرمود قصد کجا دارى ؟ گفتم زیارت حرم مطهر سید محمد. فرمود این حرم سید محمد است تا نگاه کردم دیدم نزدیک است و حال اینکه از جایى که راه را گم کردم تا حرم مسافت زیادى بود. به طرف حرم راه افتادم در بین راه مطالبى فرمودند که در خاطر خود سپردم .
1. تاءکید در تلاوت قرآن شریف و انکار شدید کردند بر کسانى که مى گویند قرآن تحریف شده حتى نفرین فرمودند بر آنهایى که حدیثهاى تحریف را جهل کرده اند.
2. تاءکید در گذاردن عقیقى که نامهاى مقدسه معصومین علیه السلام بر آن نوشته شده ، زیر زبان میت .
3. تاءکید در زیارت بقاع متبرکه ائمه علیه السلام امام زاده ها و قبور صلحا و علما.
4. تاءکید در احترام سادات و ذریه علویه و فرمودند: سید! قدر انتساب به خاندان رسالت را بدان و این نعمت را بسیار سپاسگزارى کن که موجب سعاادت و سربلندى است .
5. تاءکید مجدد فرمودند در قرآن خواندن و نماز شب و فرمودند: سید! حیف است از اهل علم که خود را وابسته به ما بداند و مداومت بر نماز شب ننماید.
6. سفارش فرمودند درباره تسبیح حضرت زهرا علیه السلام و زیارت حضرت سیدالشهداء از دور و نزدیک .
7. تاءکید در حفظ کردن خطبه حضرت صدیقه طاهره و خطبه شقشقیه و خطبه حضرت زینب در این حال به این اندیشه فرو رفتم که این شخص عرب کیست شاید امام زمان است یک مرتبه دیدم تنهایم و کسى با من نیست .(1)
نماز شب در طول چهل سال : حضرت آیة الله وحید خراسانى در ضمن درس که نویسنده از نوار آن را منتقل کرده ام . فرمودند مرحوم حاج شیخ حبیب الله گلپایگانى که در مشهد مقدس معروف و شخصیت مورد اعتمادى بودند.
سالها در مسجد جامع گوهرشاد به اقامه جماعت اشتغال داشتند. اهل علم و طلاب علوم دینیه (که نویسنده خود شاهد آن بوده ام ) معمولا پشت سر ایشان نماز مى خواندند. آقاى وحید فرمودند من خودم بیست سال تحت سرپرستى ایشان در مدرسه حاج حسن بودم .
آقاى گلپایگانى به من فرمودند در تهران مریض شدم و در بستر افتاده بودم . یک روز رو کردم به جانب حضرت رضا علیه السلام گفتم آقا! مدت چهل سال تمام نماز شب و نافله نیمه شبم را پشت درب صحن سجاده پهن کردم در سرما و گرما خواندم تا درب باز مى شد و داخل حرم مى شدم حالا در این بستر افتاده ام به من عنایتى نمى فرمایید؟
ناگاه در همان حال بیدارى دیدم در بستان و باغى در خدمت حضرت رضا علیه السلام هستم ایشان از داخل این باغ یک گل چیدند و بدست من دادند، آن گل را بوییدم و حالم خوب شد. آن دستى که حضرت رضا علیه السلام به آن دست گل دادند چنان با برکت شد که بر سر هر بیمارى مى کشیدم رفع مرض مى گردید.
آقاى وحید فرمودند: خود حاج شیخ فرمودند ابتدا با یک دست کشیدن رفع بیماریهاى صعب العلاج مى شد ولى بعدا که با این دست با مردم مختلف مصافحه کردم آن برکت اول را از دست داد. حالا باید بعد از دست کشیدن دعاهاى دیگرى را ضمیمه کنم و بخوانم تا شفا پیدا کند.
آقاى وحید مى فرمودند. بیمارهاى مختلفى بدست ایشان شفا یافتند.
منابع:
برگرفته از کتابهای:
1- کتاب منتقم حقیقى ص 371 به نقل پنجاه داستان رجالى
2- نماز شب یا تهجد – موسی خسروی
اخذ: تبیان
کلمات کلیدی: