زمین را از صفا زیور ببندید
|
به اوج آسمان اختر ببندید
|
به مژگان خاک این ره را زدایید
|
بر آن بال ملائک را گشایید
|
به اشک دیدگان ره را بشویید
|
شمیم عشق را اینک ببویید
|
که مى آید گلى از آسمان ها
|
که مستش مى شود دلها و جان ها
|
از این تک گل دل صحرا بهارى ست
|
دگر پایان هجر و بى قرارى ست
|
خریدار جمالش قدسیانند
|
همیشه زائرش قدوسیانند
|
ز صبرش در عجب درمانده ایوب
|
ز اشک دیده اش وامانده یعقوب
|
هزاران یوسف زیباى کنعان
|
خریدار رخ آن ماه تابان
|
گل است و در دل زندان اعدا
|
فتاده یوسف زهرایى ما
|
اگرچه برهمه عالم امیراست
|
ولى در چاه محنتها اسیر است
|
بگو با آن دل بى رحم صیاد
|
مبند او را به زنجیرى ز بیداد
|
کبوتر را به زنجیرى نبندید
|
به حال غربتش دیگر نخندید
|
اگر بستید این زخم زبان چیست
|
دگر دشنام او هرگز روانیست
|
زنیدم تا زیانه هرچه آید
|
ولى دشنام بر حیدر نشاید
|
کلمات کلیدی: