وجود دانش آموزان دیر آموز د ر سیستم تعلیم و تربیت هر کشوری امری اجتناب نا پذیر می باشد .آنچه که دراین میان مهم و قابل تعمق است چگو نگی برخورد ومواجهه با این پدیده می باشد.
دانش آموزان مرزی یا دیر آموز اساسا" به دانش آموزانی اطلاق می گردد که رفتار اجتماعی و تحصیلی آنها پائین تر از معیارهای سنی آنان می باشد . این دانش آموزان با توجه به علل بروز اینعارضه تظاهرات بالینی متفاوتی دارند و این امر باعث شده دیدگاههای متفاوت در مورد آنها بوجود آید . ویلیامز ( 1970) اصطلاح دیر آموز را به کودکانی محدود کرده که دارای هوش محدود هستند اما گیلفورد (1969) معتقد است که دیر آموز ، کودکی است که از هوش متوسط یا خوب بر خوردار است ، اما نوعی نا همخوانی بین پیشرفت تحصیلی و توانایی هوشی او به چشم می خورد .
براساس استاندارد جهانی 6/13از کودکان در گروه دیر آموزان قرار داشته یا به عبارتی با داشتن بهره هوشی 85-71 در آزمون وکسلر2-1 انحراف معیار پائین تر از میانگین در منحنی توزیع طبیعی هوش می باشند. طی سالهای اجرای طرح سنجش در استان تاکنون هرساله فقط در حدود 5درصد ازکل کودکان ارزیابی شده در پایگاه های طرح سنجش به عنوان دانش آموزان دیر اموز سرند می شوند.در جریان این سالها دانش آموزان شناسایی شده برای تحصیل در دبستان سه مرحله را طی کرده اند:
1- تحصیل در مدارس استثنایی
2- تحصیل در کلاسهای خاص در برخی مدارس عادی
3- تحصیل به صورت تلفیق با دانش آموزان عادی در مدارس عادی
یافته های پژوهشی وتجارب عملی در ارزیابی و شناسایی دانش آموزان دیرآموزنشان می دهد این دانش آموزان در دو طیف عمده قرار دارند :
1- دانش آموزانی که به علت محدودیت های محیطی (خانوادگی،فرهنگی،اجتماعی) دچارمحدودیتهای شناختی گردیده که این محدودیت درنتایج آزمون هوش با رزودرنهایت به عنوان دانش آموزان دیرآموزتشخیص داده می شوند این گروه از دانش آموزان با قرار گرفتن درمحیط مطلوب آموزشی وجبران محدودیت های اولیه می توانند درارزیابیهای بعدی به احتمال زیاد در طبقه متوسط قراربگیرند
2-دانش آموزانی که علیرغم داشتن امکانات محیطی مطلوب واحیاناً استفاده از امکاناتی چون مهد کودک و طی دوره آمادگی، دیرآموز تشخیص داده می شوند.عملکرد تحصیلی کودک با نتیجه آزمون هوشی همخوانی خواهد داشت.
براین اساس و جهت جلوگیری از برچسب خوردن غلط در فرآیند سنجش و ارزیابی ذهنی این دانش آموزان ارزیابی مجدد مد نظردست اندر کاران می باشد . به این صورت که دانش آموزانی که در پایه اول ابتدایی به عنوان دانش آموزان دبر آموز شناسایی شده اند در طول سال تحصیلی و با توجه به پیشرفت تحصیلی وسازگاری رفتاری مورد بررسی قرارگرفته ودانش آموزانی که در جریان تحصیل توانمندیهای آنان نمایان گردیده است از جرگه دانش آموز ان دیر آموز خارج میشوند و آنانی که مشکلات تحصیلی و رفتاریشان در طول سال تحصیلی ادامه داشته مجدادا" درپایان آن سال تحصیلی مورد ارزیابی ذهنی قرارگرفته و جایگاه تحصیلی آنان تعیین می شود. باتوجه به موارد مذکور روشن می گردد هدف اصلی شناسایی این دانش آموزان جدا سازی و برچسب زدن نبوده بلکه شناسایی و شناخت مشکلات تحصیلی و رفتاری آنان می باشد چرا که با این شناخت دست اندرکاران تعلیم وتربیت خواهند توانست به برنامه ریزی به موقع وارائه خدمات آموزشی و مشاوره ای و همچنین آموزش معلمان و اولیاء در پیشرفت تحصیلی آنان گام بردارند. ازآنجا که در حال حاضر وجود و حضور تعداد قابل توجهی از این دانش آموزان در اکثریت کلاسهای اول ، دوم و سوم ابتدایی بدیهی می باشد لذا شناخت و آگاهی از ویژگیهای این دانش آموزان، به دست اندکاران تعلیم و تربیت این قبیل دانشآموزان این امکان را خواهد داد تا بتوانند در برنامه ریزی آموزشی و تربیتی به طور اصولی و منطقی عمل نمایند. برخی از ویژگی های این کودکان عبارتند از
1- مهارتهای حرکتی درشت و ظریف : این دانش آموزان عموماً از نظر مهارتهای حرکتی درشت مثل ایستاندن ، نشستن ، راه رفتن ، خم شدن و غیره تفاوت معنا داری با همسالان خود ندارند ، اما از نظر مهارتهای ظریف حرکتی مثل هماهنگی چشم و دست ، دویدن موزون ، لی لی رفتن وحرکت روی خط راست و مهارتهای ظریف دست همانند ترسیم خطوط ،تعقیب چشمی با مشکل مواجه هستند. همچنین این دانش آموزان دچار یک نوع کم مهارتی و به اصطلاح دست و پا چلفتگی در مهارتهایی مانند لباس پوشیدن ، کفش به پا کردن ، نوشتن دیکته ، غذا خوردن ،خروج سریع از کلاس وغیره .
2_ نقایص و مشکلات ادراکی: این دانش اموزان به لحاظ ضعف عمومی کنشهای هوشی و نظام عصبی حاکم بر رشد و تحول حواس علیرغم داشتن حواس کاملا" سالم در تشخیص ظرافتهایی که عمدتا" بر توانمندیهای شناختی استوار است ، کنشهای کندی دارند.
3_ ضعف در یادگیری ضمنی : بسیاری از آموخته های بشری حاصل یادگیری ضمنی و غیر مستقیم می باشد . ولی این دانش آموزان به علت ضعف محسوس در یادگیری ضمنی بایستی با قرار دادن عناصر و محرکهای آموزشی در حوزهی مستقیم حواس تحت تعلیم و تربیت قرار گیرند.
4- ضعف در مهارتهای کلامی :این دانش آموزان عموما" در مهارتهای کلامی با ضعف یا کندی مواجه هستند و در مقایسه با سایر همسالان نمی توانند با صراحت و سلامت مورد انتظار مکنونات درونی خود را بیان نموده و تشریح نمایند لذا همواره بیش از دیگران نیازمند صبر و حوصله و چهره متبسم و محبت آمیز مربیان و معلمان هستند.
5- محدودیت در تفکر و حافظه :این دانش آموزان دیرتر از همسالان خویش از مرحله تفکر عینی به تفکر انتزاعی قدم می گذارند و همچنین آنان عموما" از نظر حفظ و به خاطر سپردن دریافتهای سمعی و بصری با محدودیت مواجه هستند بنابر این در تنظیم مواد آموزشی و تدریس برای این قبیل دانش اموزان باید تا حد ممکن از مواد و مفاهیم عینی تر و کاربردی تر استفاده نمود.
6- محدودیت در انتقال یادگیری : این دانش آموزان به علت ضعف در تشخیص و تعمیم موقعیتهای مطلوب و توجه به ظاهر و شباهتها و همچنین ضعف در حافظه در جهت انتقال یادگیری با مشکل جدی مواجه هستند . بنابر این برای انتقال آموخته های قبلی به موقعیت تازه یادگیری نیازمند حمایت و راهنمایی اولیاء .و مربیان می باشند.
7- اعتماد به نفس پائین : این دانش آموزان به علت شکستهای متعدد در مهارتهای فردی و اجتماعی عموما" از کاهش اعتماد به نفس و خود ارزشمندی رنج می برند. بنابر این برنامه آموزشی این قبیل دانش آموزان باید به گونه ای طراحی شود تا ضمن تحلیل تکلیف ، آموزش و ارزیابی کاملا" منطبق با تواناییهای موجود آنان باشد.
8- پائین بودن آستانه تحمل حضور در کلاس درس: این دانش آموزان به علت هیجان پذیری بالا همواره بازی و سرگرمیهای دیگررا برحضور در کلاس ترجیح می دهند. بنابراین باید با درنظرگرفتن سطح خستگی پذیری کودک واجتناب ازروشهای سخنرانی واستفاده از روشهای فعال یاد دهی و یادگیری و بازیهای آموزشی و غیره به نحو احسن استفاده نمود .
9- پدیده دیر آموزی و فراموشی سریع : از خصوصیات بارز این دانش آموزان دیر اموختن و فراموش کردن سریع آموخته هاست . بنابر این در آموزش این قبیل دانش آموزان باید ضمن تکرار و باز آموزی مکرر فعالیتهای خارج از کلاس نیز با فعالیتهای کلاسی ارتباط داشته باشد.
10- وجود اختلالات رفتاری : عده زیادی از این دانش آموزان به علت مشکلات شناختی وعاطفی مبتلا به اختلالات رفتاری ازقبیل پرخاشگری ، بیش فعالی ، افسردگی اضطراب جدایی از مادر و غیره هستند . که بایستی در این مورد ضمن اهمیت دادن به امر مشاوره و آموزش خانواده جهت همسو و همگام کردن والدین با فعالیتهای تربیتی آموزشگاه از شیوه های متعدد اصلاح و تغییر رفتار استفاده نمود.
دانش آموزان دیر آموز و رویکردهای جدید نظام آموزش و پرورش
از برنامه ها مهم در این زمینه توجه به اصول یاد دهی و یادگیری درسیستم آموزش و پرورش کشور می باشد ، که دراین گذر ضمن تغییرات در محتوای کتب درسی شیوه های آموزش نیز دچار تحول اساسی شده است در شیوه جدید ضمن استفاده از روشهای مناسب یاددهی، استفاده از وسایل سمعی و بصری دانشآموزان نیز در آموزش به صورت فعالانه شرکت می کنند واین موضوع می تواند در یادگیری بهتر و موفقیت تحصیلی این دانش آموزان موثر واقع شود.
رویکرد جدید دیگر نظام آموزشی کشور در این راستا ارزشیابی توصیفی دانش آموزان می باشد . از انجائیکه بهبود یادگیری ،ایجاد نگرش مطلوب نسبت به مدرسه ، افزایش مشارکت در یادگیری، رشد مهارت خود اصلاحی وخود تنظیمی وافزایش اعتماد و عزت نفس دانش آموزان از اهداف اصلی و عمده این روش میباشد لذا به کار گیری آن نقش مهمی در سازگاری دانش آموزان دیر آموز با برنامه های آموزشی ایفاء نموده ودرموفقیت تحصیلی این دانش آموزان موثر واقع شود.
اخذ: فرصت شکوفایی
کلمات کلیدی: