حضرت خدیجه(س) شصتو هشت سال پیش از هجرت در مکه چشم به جهان گشود. پدرش خویلد از فرزندان اسد بن عبدالعزی به شمار میآمد و مادرش فاطمه دخترزائدةبن اصم بود. جد هر دو «فهر» نام داشت و از قبیله قریش بودند. به روایتی پدرش قبل از جنگهای فجار کشته شد و خدیجه را در دنیای پرآشوب آن روزگار تنها نهاد.
او در دوران طفولیت تجربیاتی گرانسنگ اندوختهبود، شاید پانزدهسال بیشتر از عمرش نمیگذشت که شاهد هجوم سپاه ابرهه به خانه خدا بود.
اولین متون تاریخی در مورد او به زمانی اشاره دارند که با ترتیبدادن کاروانهای تجاری به کسب درآمد پرداخت او با مدیریت و درایتی قوی به دور از رسم تجار زمانه که رباخواری را از اصول اولیه کسب ثروت قرار داده بودند، به تجارت مضاربهای رویآورد.
او از یاری فقرا روی بر نمیگرداند و خانهاش پناهگاه نیازمندان بود."کرم و سخاوت" ،"دوراندیشی و درایت" و"عفت" از وی بانویی پارسا و مورد احترام همگان ساخت. لقب"سیدة نساء قریش" که در آن زمان به وی داده شد، از نفوذ اجتماعی و عمق احساس احترام مردم به وی پرده برمیدارد. کمالات روحی و عقلی و حسن ظاهر وی سبب شد تا گروه کثیری از مردان، اندیشه همسری او را در سر بپرورانند "عقبةبن ابیمعیط"،"صلتبن شهاب"،"ابوجهل" و"ابوسفیان" از جمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قریش بودند که دست تمنا به سوی او دراز کردند اما خدیجه درخواست آنها را با ابراز بیعلاقگی به ازدواج رد کرد. خدیجه که بر آیین حنیف ابراهیم خلیلالله باقی بود، اوقاتی از روز را با علمای مذهبی میگذراند و از سخنان و معارفشان بهره میبرد. در این نشستها گاه صحبت از ظهور پیامبری از قریش به میان میآمد که خدیجه را سخت در تفکر فرو میبرد.
روزی همراه گروهی از زنان با یکی از علمای یهود گفتگو میکرد که رهگذری جوان و بلندقامت توجهشان را جلب کرد. عالم یهودی از خدیجه خواست او را به مجلس فرا خواند او رهگذر را به منزل آورد، عالم یهودی از جوان خواست کتف خود را بنمایاند. رهگذر پیراهن خود را کنار زد. او به دقت نگریست، درخشش نور نبوت را که در کتابهایشان بشارت داده شده بود، در کتفش دید و گفت: این مُهر پیامبری است.
عالم یهودی گفت: او با زنی از قریش که بزرگ قبیلهاش شمرده میشود، ازدواج خواهد کرد. علاوه بر این یکبار نیز در خواب دید که خورشید بالای مکه چرخید و در خانهاش فرود آمد. او این خواب را با پسر عمویش"ورقة"، که مسیحی بود و با کتب آسمانی آشنایی داشت، در میان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگی که شهرت جهانی مییابد ازدواج خواهی کرد.
مجموعه شواهد فوق خدیجه را وامیداشت که از راهی عاقلانه گمشدهاش را سوی خود بکشاند، پس شخصی را نزد امین قریش فرستاد و پیام داد که با مقداری از اموال او به تجارت بپردازد و چون امین پذیرفت او را با بهترین کالاها و غلامش میسره راهی شام کرد. میسره در بازگشت کرامات امین قریش، خصوصاً ملاقات راهب با وی ، را برای خدیجه بازگو کرد.
جوانههای مهر اینک در خدیجه به بار نشسته بود، او جوانی پاکدامن و امین پیش روی خود داشت که عرق نجابت از صورتش ریزان و پاکی دلش از صداقت سیمایش آشکار بود. بانوی قریش به طور مستقیم تقاضای ازدواج کرد. او به امین قریش چنین گفت:ای پسر عمو، من به خاطر خویشاوندی، شرافت تو در میان مردم، امانت، خوشخلقی و راستگوییات به تو تمایل پیدا کردم.
محمد(ص) پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و عمویش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود آگاه ساخت. ابوطالب همراه جمعی از بنیهاشم به نزد عموی خدیجه"عمر و بن اسد"رفت و تقاضای ازدواج کردند. ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت: ... او به خدیجه و خدیجه به وی علاقهدارد اینجا جمع شدهایم که با رضایتخودش خطبه بخوانیم.»
به این ترتیب خورشید مکه، در حالی که تنها بیستو پنجسال از عمرش را پشتسرمیگذاشت ، بر بام بخت سرور زنان قریش تابیدن گرفت، خدیجه، همسر آفتاب شد و فصل نوینی در زندگی هر دو پدید آمد. خدیجه(س) با محمد(ص) پیوندی ابدی برقرار ساخت؛ همدل، همسر، همراز وی شد.
بعد از مراسم خواستگاری، خدیجه پسر عمویش ورقه را خواست و گفت: نزد محمد(ص) برو و بگو: غلامان و کنیزان و هر آنچه مالک آنم به تو بخشیدم؛ هرگونه که بخواهی میتوانی در آنها تصرف کنی. پس ورقه میان زمزم و مقام ایستاد و با صدای بلند ندا در داد: ای گروه عرب! خدیجه شما را شاهد قرار میدهد بر اینکه او نفس و مال و غلامان و هر آنچه دارد را به محمد بخشیده است.
او توان اقتصادیش را تا لحظه وفات در خدمت همسرش قرار داد و در سایه عشق فرصت عبادت و خلوت بیشتر در غار حرا را برایش فراهم میساخت.
البته زندگی سرور زنان قریش در کنار این امتیازات با تلخیهایی نیز همراه بود؛ زنان آن روزگار چون مردان با مفاهیمی مانند خوش رفتاری، راستگویی و امانت داری بیگانه بودند و فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم تهیدست قریش را درک نمیکردند. از اینرو لب به طعنه میگشودند، خواسته یا ناخواسته سرور بانوان قریش را در اندوه فرو میبردند. آنها روابط خود را با خدیجه قطع کردند و او را تنها گذاشتند.
خدیجه(س) پیوسته در انتظار درخشش انوار نبوت از سیمای مهربان همسرش بود از اینرو وقتی پیامبرازغارحرا به خانه آمد و ماجرای نزول فرشته وحی را برایش بازگفت، بیدرنگ آن را تایید کرد و به درستی گفتار پیامبر ایمانآورد.او گفت: ای پسر عمو، شاد و ثابتقدم باش. سوگند به کسی که جان خدیجه دردست اوست، من امیدوارم تو پیامبر این امتباشی.
حضرت خدیجه (س) در تمام مراحل زندگیش با پیامبر گرامی اسلام یار و آرام بخش ایشان بود ابنهشام مینویسد:
"خدیجه(س) به پیامبر(ص) ایمانآورد، گفتارش را تصدیقکرد و او را یاری داد و اولین شخصی است که به خدا و رسولش و درستی آیات الهی ایمان آورد. خداوند به این طریق به پیامبرش آرامش داد به نحوی که هیچ خبر ناراحت کنندهای از قبیل رد و تکذیب را نمیشنید مگر اینکه خداوند به واسطه خدیجه(س) گشایشی برایش ایجاد میکرد. وقتی خدا پیامبرش را به خدیجه(س) برمیگرداند، او را ثابت قدم میکرد؛ دشواریها را بر او آسان میکرد و تصدیقش کرده، کار مردم را برایش آسان میساخت رحمتخدا بر او باد."
آنچه بر عظمت این خدمت میافزاید این است که هیچگاه خود از راحتی ظاهری مطلوبی برخوردار نشد، نه آن زمان که با رسول خدا(ص) ازدواج کرد و طعن و ملامت شنید و نه در مراحل دیگر. تاریخ به خوبی اسم برخی از آزار دهندگان و برهم زنندگان آرامش خانه رسول(ص) را ثبت کردهاست."ابولهب، حکم بنعاصبن امیه، عقبةبن ابیمعیء عدیبن حمراثقفی و ابنالاصداء هذلی" همسایگانی بودند که آزارش میدادند. و آسایش را از خانه وی سلب میکردند.
حذیفه: خدیجه(س) در بین زنان اولین زنی بود که به خدا و محمد(ص)ایمان آورد.
ابنعباس: خدیجه(س) اولین کسی بود که به خدا و رسول(ص) ایمان آورد. و محمد(ص) را، در آنچه از سوی خدایش آورده بود، تصدیق کرد.
ابنهشام:خدیجه دختر خویلد به او [محمد] ایمان آورد و آنچه را ازطرف خدا آورده تصدیقکرد، او را در کارش یاری داد. و اولین کسی بود که به خدا و رسول و درستی آنچه آورده بود ایمان آورد.
خدیجه در همان دوران دعوت پنهانی (سه سال اول) اسلام خود را اعلام کرد. ابو یحیی بنعفیف از پدرش و او از جدش عفیف، که تاجر مشهوری بود روایت کرده که وقتی پای به مسجدالحرام نهاد با منظرهای شگفت روبهرو شد او سه نفر را در حال نماز خواندن دید. از ابنعباس درباره کردار آنها پرسید. گفت: نفر نخست مدعی نبوت است، مرد پشت سرش علی و آن زن هم همسر محمد(ص) خدیجه است. غیر از اینها کسی را به راین آیین سراغ ندارم.
سهسال پس از آغاز بعثت، پیامبر اکرم دعوتش را علنیساخت.
ابوطالب، خدیجه و علی(ع) با جان و دل از وی پشتیبانی کردند. حضرت خدیجه(س) به دلیل وجهه مناسب اجتماعی توانست بارها پیامبر را از شر جهال برهاند ایشان نه تنها از اعتبار و موقعیت اجتماعی خود برای دفاع از رسولاکرم سود میبرد، بلکه با ورود به صحنههای دشوار به دفاع از حریم نبوت پرداخت. او خود در شعب ابیطالب حضور یافت. و همراه پیامبر سهسال در آنجا به سر برد. این سه سال را میتوان سالهای اوج فداکاری خدیجه نامید. او در طول سه سال تحریم اقتصادی تأمین نیازهای مالی مسلمانان را بر عهده داشت. علاوه بر اموال خدیجه، ثروت بستگان او مانند حکیمبن حزام نیز در جهتیاری دین محمدی(ص) صرف میشد.
پیامبر اکرم بارها فداکاری حضرت خدیجه را مطرحساخت و براین حقیقت که او در راه اسلام از اموالش گذشت تاکید کرد.
محققان زمان وفاتش را سه سال قبل از هجرت میدانند. حضرت خدیجه در آخرین لحظات زندگی وصایایی به شرح زیر به پیامبر اکرم نمود:
1. برای او دعای خیر کند.
2. او را با دست خود در خاک قرار دهد.
3. پیش از دفن در قبر او وارد شود.
4. عبایی را که به هنگام نزول وحی بر دوش داشت، روی کفن او قرار دهد.
مرقد مطهر آن حضرت در قبرستان حَجون در بالای شهر مکه قرار دارد که امروز به نام «قبرستان مُعَلّی» معروف است. در سال727ه.ق قبهای بر قبر وی ساختند که در سال 1344ه.ق به وسیله وهابیون ویرانشد.
قلب پرمهر پیامبر(ص) هیچگاه نام خدیجه را از صفحه خویش پاک نکرد و چراغ مهر وی را تا آخر عمر فروزان نگاه داشت. او دوستداران خدیجه را دوست میداشت. عایشه میگوید: روزی خواهر خدیجه خواست خدمت پیامبر بیاید. تا رسول خدا نام خدیجه را شنید، چشمانش برق زد. گفتم: چقدر زیاد به فکرش هستی. پیرزنی بود که مُرد و خدا بهتر از آن را به تو رساندهاست.
پیامبر به شدت برآشفت و فرمود: و الله بهتر از خدیجه روزی من نشده است. وقتی مردم مرا تکذیب کردند به من ایمان آورد و زمانی که مردم از انفاق ثروت خویش خودداری میکردند مال خود را انفاقکرد.
پیامبر چنان شخصیت خدیجه را بزرگ میشمرد که گفتارش دیگران را به شگفتی وامیداشت. عایشه میگوید: به هیچکس به اندازه خدیجه حسرت نبردم، به خاطر یادکرد پیامبر از او. رسول خدا از خدیجه چنان یاد میکرد که گویا جز او زنی در عالم نبود. هیچگاه پیامبر از خانه بیرون نمیرفت مگر اینکه خدیجه را میستود.
منابع:
الاصابة فی تمییزالصحابة، تاریخ طبری، اسلام و عقاید و آراء بشری یا «اسلام و جاهلیت»،قصصالعرب،سیر اعلامالنبلاء،الاستیعاب،طبقات کبری ابنسعد،سیره نبوی ابنهشام،اسدالغابه،تاریخ الخمیس،الصحیح من سیرةالنبی،نهایةالارب، الکامل فی التاریخ،بحارالانوار، الاستیعاب،سیره حلبیه،امالی صدوق، المستدرک علی صحیحین،نهجالبلاغه، خطبه قاصعة، کشفالغمه، مناقب آل ابیطالب،الفصول المهمة، سفینةالبحار، الإصابة.
اخذ: تبیان
کلمات کلیدی: